تا نهان سازم از تو بار دگر راز اين خاطر پريشان را مي كشم بر نگاه ناز آلود نرم و سنگين حجاب مژگان را دل گرفتار خواهش جانسوز از خدا راه چاره مي جويم پارساوار در برابر تو سخن از زهد و توبه مي گويم آه ... هرگز گمان مبر كه دلم با زبانم رفيق و همراهست هر چه گفتم دروغ بود، دروغ كي ترا گفتم آنچه دلخواهست تو برايم ترانه مي خواني سخنت جذبه اي نهان دارد گوئيا خوابم و ترانه تو از جهاني دگر نشان دارد شايد اينرا شنيده اي كه زنان در دل «آري» و «نه» به لب دارند ضعف خود را عيان نمي سازند رازدار و خموش و مكارند آه، من هم زنم، زني كه دلش در هواي تو مي زند پر و بال دوستت دارم اي خيال لطيف دوستت دارم اي اميد محال فروغ فرخزاد
نظرات شما عزیزان: