گاهی اونقدر دلگیر و دلتنگم که می گم : خدایا!زندگی به این بی اهمیتی و پوچی برای چی می گذرونم؟بی هیچ امیدی!
و گاهی هم حتی یه اتفاق کوچیک یه دیدار ساده اونقدر امیدوارم می کنه که عروسکم رو محکم بغل می گیرم و حتی زودتر از همه خواب می رم که شاید خوابشو هم ببینم!!...
زندگی منو باش که به چه چیزایی بستگی داره خداییش!!..
دیدن کسی عرض ۱ ثانیه!۱ ثانیه فقط و فقط ۱ ثانیه!!...
اونقدر خوشحالم کرد که احساس بی وزنی هم دیگه واسه وصفش کمه!
و اونقدر غمگین شدم که تموم اون راهی که واسه دیدنش رفتم رو موقع برگشت فقط اشک ریختم!
سرم درد گرفته بود و تموم خاطره هام جلو چشمام رژه می رفتن!
چاره ای نداشتم جز اینکه سرم رو به شیشه تکیه بدم و چشمامو ببندمو
وای از خاطره ها!.......
نظرات شما عزیزان:
![](/weblog/file/img/m.jpg)
بدارم و به همه عشق بورزم آن سان كه تمامي وجودم از عشق سيراب گردد و
ببخشم بيشتر از آنچه بستانم و با همه باشم و در كنار همه بي آنكه متوقع باشم ازآنها !