تو را ای چشم ، یادت هست می گفتم
ببین آیات پاک مهربانی را
شقایق را تماشا کن
نظر بر آسمان افکن
تو را ای گوش ، یادت هست می گفتم ، صدای آه می آید
نگفتم من سکوت مردمان را هم شنیدن ، رسم زیباییست
نگفتم ناله های نیمه شب ها
با مناجات سحر ، پیوند خواهد خورد
تو را ای لب ، نگفتم من سلامی کن
به لبخندی ، گره از ابروان بسته ای وا کن
کلام مهربانی را ، تو احیا کن
تو را ای دست ، یادت هست می گفتم
شکسته بال قمری را دوایی نه
به آبی ، تکه نانی ، یاکریمی را پذیرا شو
تو نشکن ، بازوان سبزو زیبای درخت و قامت گل را
تو را ای دل ، نگفتم مهربانی کن
ببخشا ، رحم کن ، با مردمان ، زین پس مدارا کن
نگفتم عاشقی ، رسم خوشایندی ست ، عاشق شو
تو را گفتم ، نگفتم ، دلبری آیین خوبان است
نگفتم دل شکستن ، کار خوبی نیست
تو را گفتم که راه بی خدا ، آغاز پایان است
نگفتم من ، فرو افتاد گان را هم ، خدایی هست
سرآغاز بدی ، پایان خوبی هاست
بخواه از او ، که روشن سازد این راه رسیدن تا خودش ، با نور
به چشم و گوش و دست و قلب من رنگ خدایی زن
خلیفه بودنش را یاد من آور
دل و اندیشه و کردار من ، زین پس خدایی کن
نظرات شما عزیزان: